رو به رو شدن با یک رویا
سَلانِه سَرِ رُویایی …
رویای ما …
همیشه با دوست عزیزم عمار، درباره ی سلانه سر حرف می زدیم و خیلی درباره ش پرس و جو میکردیم. برنامه ریزی این سفر رو عمار عزیز که بسیار از همه ی ما باتجربه تره برعهده گرفت. با شوق و ذوق زیاد از کرمانشاه به سمت رستم آباد حرکت کردیم.
بعد از رسیدن به رستم آباد وسایل مورد نیاز کمپ چند شبانه روز رو تهیه کردیم و به سمت سلانه سر حرکت کردیم. مسیر کاملاً خاکی بود اما مشکلی برای هیچ نوع وسیله ی نقلیه ای وجود نداشت. اما به این نکته توجه کنید که به علت بارش ها هر ساله باید کیفیت این جاده رو بررسی کنید.
روز اول
روز اول که تقریباً ظهر به اونجا رسیدیم مشغول شناسایی منطقه شدیم. البته بعد از حدود دو ساعت کل سلانه سر غرق در مه شد و ما که به سه گروه تقسیم شده بودیم هنوز موفق به شناسایی مکان مناست برپایی چادرها نشده بودیم. با ورود مه همه چیز رو فراموش کردیم و محو این همه زیبایی و لطافت شدیم. پانچوها رو پوشیدیم و دوباره به دل طبیعت زدیم. عمار و محمد مکان مناسبی رو در تراس یکی از کلبه ها برای شب مانی پیدا کردند. به علت بارش و مه شدید نمی تونستیم جای دیگه ای بمونیم. هوا که خیلی بی اعصاب شد همه سلانه سر رو تخلیه کردند و ما موندیم و این دشت و دمن زیبا…!
شب های سلانه سر
شب های سلانه سر بسیار خاصن. البته اگر صدای موزیک برخی دوستان تا ساعت4 صبح اجازه بده می تونین به یه آرامش فوق العاده برسین.
هوای شبانه در فصل گل های سلانه سر سرد هست و حتما لباس و تجهیزات مناسب با خودتون داشته باشید. فردای روز بعد صاحب کلبه قبل از بیدار شدن ما اومده بود و بدون اینکه مزاحمتی برای ما ایجاد کنه(تراس کلبه ش رو تصرف کرده بودیم و راه ورود نداشت) مشغول گشت در منطقه و مرتب کردن اطراف کلبه ش بود. تازه ما بعد از اینکه کلی با ایشون گپ و گفت داشته بعدش متوجه شدیم عه صاحب کلبه هستند!!!
از قدیمی های سلانه سر و اطراف اونجا ازشون پرسیدیم و بسیار با جذابیت و هیجان خاصی پاسخگوی ما بودند و در نهایت ما رو هم دعوت کردند که بمونیم و ما بخاطر این لطف شون تشکر کردیم و رفتیم سراغ ادامه ی سلانه سر گَردی!
بهترین زمان
من و عمار تا صبح چند ده بار از خواب پریدیم و هوا رو چک کردیم که کِی زودتر روشن میشه و بزنیم به دل دشت و جنگل برای دیدن دریای ابر و خلوتی دم صبح!
تقریباً شاید ساعت قبل از 5 صبح بود که حرکت کردیم. حتی یک نفر هم در سلانه سر نبود و ما دو نفر فقط مشغول عکاسی و لذت بردن از این مکان فوق العاده بودیم.تا نزدیکای هفت صبح کسی نیومد و ما از این فرصت به خوبی استفاده کردیم.
عکس بی نظیر …
زمانیکه عمار من رو دید که محو خونه ی بالای تپه بودم بهم گفت که به سمت خونه حرکت کن و به دوربین توجه نکن. من واقعاً این کلبه این تپه رو بر فراز ابرها رو در رویاهای خودم داشتم. دیدن این صحنه لذت خیلی عمیقی داشت! انگار که داشتم در رویاهای همیشگی خودم قدم می زدم و اون رو زندگی می کردم.
در این بین عمارِ عزیز این عکس های فوق العاده رو که در اسلاید اول می بینید از من گرفت و من به طرز عجیبی عاشق این ثبت های حیرت انگیز شدم.
در آخــــــــر …
سلانه سر بسیار ویژه س!
شما فقط وارد یک ییلاق یا دشت پر از گل های بنفش که هوش رو از سر شما میبره نمیشید!
شما وارد یک دنیای جدید و بسیار خاص میشید.
قدرش رو بدونید! مهربون باشید و با خاطره ای خوب از سلانه سر قشنگ خداحافظی کنید.